ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 |
رباعی
ترانه ای با
برگهای لطیف
برای
هُرم
نفسهای ظریف
نفسهای ظریف و پر از احساسات شاعران همیشه از درسبک های مختلف بیان شد
اما هیچ سبکی در بین شاعران نیست که به اندازه رباعی محبوب باشد .
رباعی پاتوق شاعرانی است که ملاحت روحشان آنها را ناخداگاه به گفتن
رباعی سوق می دهد،همیشه رباعی گویان سعی کردند که با این طیف اشعار
روح و قلب خوانندگان خود را نوازش دهند و طوری با کلمات بازی می کنند
که خاص و عام را خوش آید .
امیر عنصر المعالی کیکاوس بن اسکندر(م 492 هجری) در قابوس نامه (نصیحت نامه)
در باب سی و پنجم (اندر رسم شاعری) می نویسد : و اگر غزل و ترانه گوئی سهل
لطیف و تر گوی و به قوافی مصروف گوی ، تازیهای سرد و غریب مگوی ، بر حسب
حال عاشقانه و سخنهای لطیف گوی و مثالهای خوش بکاردار چنانکه خاص و عام را
خوش آید .
ملک الشعراء بهار هم در این باب در بهار و ادب فارسی می نویسد : ترانه که بعدها ترانکه – ترنک ورنک و امروز ترانه می گویند صرف نظر از وجه تسمیه ای که شمس قیس و صا حبان فرهنگ برای آن گفته اند چنین پیداست که در درجه مادون قسمهای
نام برده (سرود – چامه و چکامک) قرار داشته و خاص همگانی و متعلق به عموم بوده
است – اما لفظ ترانه که در کتاب المعجم بر این اشعار فهلویات اطلاق شده است
از لحاظ آهنگ است چه هر قطعه کوچکی که دارای لحنی از الحان موسیقی باشد
می توان آن را ترانه نامید حتی تصنیفهای امروز هم بدین قاعده می توان ترانه
نام نهاد چنانکه شمس قیس رازی رباعیات را که به بحر هزج و مثن است این نام
داده و آن را با تغییراتی که خود آورده است (ترانه) نام نهاده است .
تصور می کنم که ترانه هم نوعی دیگر از اشعار عهد ساسانی بوده است .
هر شاعری در این باب نظری مشابه ملک الشعرا دارد اما اینکه شاعران چگونه
رباعی می گوفتند در دو نام و یک حقیقت نهفته است ، آن دو نام یکی ترانه
است و دیگری رباعی ، و آن یک حقیقت ماده شعری است که در بیست و چهار چهره
خود نمایی می کند .
این گونه شعر چهار پایه همسان دارد . وزن معروفی که هر پاره از این شعر بدان سنجیده می شود (لا حول و لاقوه الا بالله ) است .
حال شاید سوال این باشد که اسم رباعی چگونه پیداش یافت ، پیش از اینکه نام رباعی
به میان آید شاعران وادیبان زمان و توده مردم با نام بیت و دوبیتی یا دوبیتو و چهار بیتو آشنا بودند . از برسیهایی که در این باره انجام شده می بینیم که همه جا سخن از ترانه و دوبیتی بوده است.
چند رباعی زیبا از شاعران بنام ایرانی
سعدی
هر وقت که بر من آن پسر میگذرد دانی که ز شوقم چه بسر میگذرد
گو هر سخن تلخ که خواهی فرمای آخر بدهان چون شکر میگذرد
حافظ
خطت به سرا پرده مه می گردد بازار تکبرت تبه می گردد
مارا خجل و دروغ زن می گفتی پیداست که روی که سیه می گردد
مولوی
در انجمنی نشسته دیدم دوشش نتوانستم گرفت در آغوشش
رخ را به بهانه بر رخش بنهادم یعنی که حدیث می کنم در گوشش
ابو سعید
تا گرد رخ تو سنبل آمد بیرون صد ناله زمن چو بلبل آمد بیرون
پیوسته زگل سبزه برون می آید این طرفه که از گل آمد بیرون
خاقانی
خاقانی اگر پند حکیمان خواندی پس نام زنان را بر زبان چون راندی
ای خواجه به بند زن چرا درماندی چون تخم غلام بارگی بفشاندی
امیرمعزی
ترکان ملک با خرد و با هوشند حور شبه زلف و دیو آهن پوشند
دیوند چو روز رزم جان را کوشند حورند چو پیش تخت شه می نوشند
آفرین
سلام
خسته نباشی.
بابا ایول...
نسیمی کز بن آن کاکل آیو
مرا خوشتر ز بوی سنبل آیو
چوشو گیرم خیالت رو در آغوش
سحر از بسترم بوی گل آیو
بلا بی دل خدایا دل بلا بی
گنه چشمون چرا دل مبتلا بی
اگه چشمون نکردین دیده بونی
چه دونستی دلم خوبان کجا بی
دو چشمونت پیاله پر ز می بی
دو زلفونت خراج ملک ری بی
همی وعده کنی امروز و فردا
ندونم مو که فردای تو کی بی...
بازم خسته نباشی..................